من وروزهای زندگیم

ساخت وبلاگ

طبق معمول خیلی وقته نیومدم اینجا.الانم اصلا نوشتنم نیومد.همینجوری سر زدم.از بعدازظهری حالم گرفتست.خدایی ی خواب چجوری حال ادمو میگیره و ادمو بهم میریزه. حالا خدا به داد دل اونایی برسه که خواب منو تو بیداری تجربه میکنن.واقعا سخته روبرو شدن با این موضوع و زندگی تو چنین شرایطی.نصیب هیچکس نشه. دلم ی تغییر میخواد.ی تغییر بزرگ.خودم تغییر کنم خونم تغییر کنه.وسایلام تغییر کنن که دیگه انقدر وسیله نداشته باشم و مرتب کردنشون راحت تر باشه.خدایی خسته شدم از این وضع .دیگه حس و حالی ندارم فقط غذا میپزم و ظرف میشورم.از ظرف شستنم که هروقت زورم اومد میذارم تو ماشین.خیلی تکراری شده برام همه چی.کارای بچه هاهم از ی طرف منو ریخته بهم.سالای قبل همون یک ماه اول مدرسه سختم بود بعد میفتادم رو روال.الان دو سه هفته هست دیگه به زور سروکله میزنم باهاشون.تعطیلی هم که دیگه نداریم هی باید طفلکی مثل اسب برن مدرسه.اینجورم که الان معلم پرنیا پیش میره صددرصد عیدم کلی تکلیف دارن.خدا به من رحم کنه فقط تو تعطیلات عید.امتحاناتم که شروع شده تقریبا و من همچنان حس و حال درس خوندن با بچه هارو ندارم.چقدر بد شدم امسال.دیگه جونم براتون بگه خبری نیست جز بی جونی و بیحالی من. + نوشته شده در پنجشنبه نهم دی ۱۳۹۵ ساعت 23:13 توسط مژگان  |  من وروزهای زندگیم...ادامه مطلب
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojgan22o بازدید : 2 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 16:48

وااااااای 

بعد از مدتهاااااااااا. خاطره بازی و صحبت با یک دوست منو کشوند اینجا.

یادش بخیر.جای بچه هایی ک نیستن خالی.

+ نوشته شده در یکشنبه یکم تیر ۱۳۹۹ ساعت 22:9 توسط مژگان  | 

من وروزهای زندگیم...
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojgan22o بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 9 آذر 1399 ساعت: 9:21

دلم از خیلی روزا با کسی نیست دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شدهانقدر دورم از تو ک دنیا فراموشم شده امان از شهر بی شاعر امان از وقتی ک ی دنیا حرف داری و نمیتونی بزنی و وقتی هم بزنی ه من وروزهای زندگیم...ادامه مطلب
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojgan22o بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 9 آذر 1399 ساعت: 9:21

امروز با مامانم صحبت میکردم ی خبر جالب داد. از این قرار که پسربزرگه دختربزرگه دایی بزرگه با دختر بزرگه دایی کوچیکه. بله. گویا از عید نوروز ی صحبت هايي بوده. و الان ديگه نهایی شده. این درحالیه که پنجشنبه مراسم چهلم داریم و مادر شوهر ميشه عمه عروس و عمه مادرشوهر و اینکه دختر دایی هنوز مدرسه ميره و دوم دبیرستان. جل الخالق. 

من وروزهای زندگیم...
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : خبر جدید,خبر جدید افغانستان,خبر جدید ثامن الحجج,خبر جدید ترکیه,خبر جدید از سوریه,خبر جدید ورزشی,خبر جدید از افغانستان,خبر جدید از,خبر جدید ناسا, نویسنده : mojgan22o بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 23:34

چقدر نوشتن خوبه ولی من نوشتنم نمیاد.  بیصبرانه منتظرم مدرسه بچه‌ها تموم بشه و بعدش جیم بزنم برم تهرون. عروسمون دوروز مهلت داده که بعد تعطیلی خودمو برسونم بهش. ولی من تا بیام خودمو جمع وجور کنم چند روزی طول میکشه. آریا که از الان اصرار داره نیاد همش میگه تهرونم شد مسافرت. بچم به خودم نرفته. به احتمال زیاد امسال خونه به فروش بره. تا یکماه پیش حالم خیلی بد بود سر این قضیه ولی الان ارومترم. باید کنار اومد. کاریش نمیشه کرد.  دیگه چییییییییییی. فعلا هیچی دیگه. تا ببینیم این چند روز باقی مونده مدارس کی تموم ميشه تا برای بعدمون ی فکری برداریم.  من وروزهای زندگیم...ادامه مطلب
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojgan22o بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 23:34

از هفته ی پیش درگیر ی مسئله هستیم. من و یکی دو نفر ديگه. همه از روی زیاد و حق به جانبی و طلب داشتن ی عده.البته من الان خیلی ارومم. یعنی به اندازه روز اول دوم داغ نیستم و تونستم یکم موضوع رو مدیریت کنم. هنوز اون فرد رو ندیدیم که حرفامونو بهش بزنیم. جالبه اون آدم ی لیست دیگه آماده کرده تا براش انجام بشه. خواسته هاش تمومی نداره. 

راستی بالاخره ی خونه پیدا کردیم و قرار شب قرارداد ببندیم. 

من وروزهای زندگیم...
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojgan22o بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 23:34

در راستای تصمیمی که من سه ساله برای رفتن از این خونه دارم هفته پبش ی خونه پیدا کردم و رفتنی شده بودیم. ولی هی امروز قرارداد میبندیم هی فردا میبندیم شبی که رفتیم برای بستن قرارداد یهو فهميديم طبقه پايينش مستاجر هست و ما باز پشیمون شدیم بنا به دلایلی که توضیحش خیلی طولانی هست. دیروز و امروز هم پنج تا خونه دیدم که هیچ کدوم خوب نبودن. فکر کنم بازم همینجا بمونیم. این دفعه خیلی امید داشتم به رفتن. تا این حد که شبی که ناکام برمیگشتیم خونه تو ماشین گریه کردم. دوتا مسافرت در پيش دارم که وقتی رفتم طبق سابقه خرابی که ما برای انجام تصمیماتمون داریم اون موقع میشه گفت من وروزهای زندگیم...ادامه مطلب
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : o kitchen,o kill em,o king,o kirios,o ki,o kingdom,to kill a mockingbird,o kirios metaso,o king live forever,o killian realty, نویسنده : mojgan22o بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 23:34

میگن مرگ حقه ولی سخته هر رقمه فکر کنی سخته. بعضی از مردنا منو تا مدتها درگیر خودش میکنه. مثال زیاد دارم براش بزنم. یکیش همین مرگ حبیب. چقدر فکر کردم راجع به این که محمد نتونست برای آخرین بار پدرشو ببینه.خیلی دلم سوخت. خدا نصیب کسی نکنه . چقدر اين چند روز عکس دیدم و بغض کردم و اشک ریختم.من هنوز حتی نتونستم فاتحه بخونم برای حبیب. کاش میشد همه ی اونایی که زمان مرگشون میرسید یجایی مثل خانه سالمندان جمع میشدن. 

خدایا خواهش میکنم من مرگ عزیزامو نبینم. 

 

من وروزهای زندگیم...
ما را در سایت من وروزهای زندگیم دنبال می کنید

برچسب : مرگ,مرگ تدریجی یک رویا,مرگ قو,مرگ ماهی,مرگ یزدگرد,مرگ پدر,مرگ بر آمریکا,مرگ ژینا کلانتری,مرگ مادر,مرگ موش, نویسنده : mojgan22o بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 23:34